عید چن سال پیش قرار بود بریم مسافرت...تو فرودگاه دیدیم که پاسپورتم مشکل داره و من نمیتونم برم!!!:|
مامان و بابامم گفتن:خو میخوا تو برگرد برو خونه ی خاله ای،عمه ای جایی!!!0_o
حالا نه یادشون بود کلید خونه رو بهم بدن نه لباسی چیزی منو با همون کیف خودم که چیز خاصی هم توش نبود تنها گذاشتن و فقط بابام یه کارت عابر بانک داد گف:
برو حالشو ببر 150 هزار توشه!
بعدا کاشف به عمل اومد که 15 هزار بوده بابا یه صفر اضافه گذاشته جلوش:|
حالا بماند که چه عید مزخرفی شد اون سال برای من و بدترین عیدم بود...
بعد چن روز که دیگه نمیتونستم دوری از خونه و کامپیوتر و اینترنتو تحمل کنم رفتم خونمون قفل ساز آوردم قفلو عوض کردم رفتم خونه:)
آقا بعد یه هفته مامانمینا برگشتن ،
سوغاتی که نیاوردن حالا کاری ندارم
ورداشتن این خوراکی هایی که تو هواپیما میدنو گذاشتن تو پاکت "تهوع" دادن دست من که مثلا به یادت بودیم!:|
اینم از محبت و نگرانی و عشق و علاقشون که میپاچه به در و دیوار:|