یه روز با دختر خالم رفته بودیم استخر و داشتیم توی چهار متری شنا میکردیم(الان فهمیدید من شنا بلدم؟) منم روی آب دراز کشیده بودم درحال ریلکسیشن بودم که یه دفه دختر خالم داد زد: پگااااااااه پگاااااااااه... گفتم شاید داره غرق میشه هول کردم و آب رفت تو دهنم و هر چی شنا بلد بودم یادم رفت و خودمم داشتم غرق می شدم . با هزار بدبختی خودمو جمع و جور کردم ،بعد دیدم دختر خالم داره هر هر به من میخنده .میگم چرا منو صدا کردی؟ میگه: هیچی یهویی هوس نون بربری و سنگک کردم .
من :|
نون بربری و سنگک ^__^
آب های استخر o_0