امام علی علیه‌السلام: بعد از سلامتی خنده بزرگترین نعمت خداست
   
 
نویسنده : طنز پرداز
تاریخ : پنج شنبه 17 دی 1394 
نظرات 0

امروز عصر خوابم میومد یه پتو برداشتم اومدم تو حال بخوابم
بجز منو ساغر کسی خونه نبود
پتو رو کشیدم روسرم بین خوابو بیداری بودم
ساغر:سعیده نترسیا ولی ازجات تکون نخور
عاغو منو میگی فوری نشستم سرجام پتو پرت شد از روم
ییهو یه گربه دیدم جلو خودم اندازه پلنگ بوخودااا
همینجور گربه هه میومد طرفم
من:جیـــــــــــــــــــــــــــــغ جیــــــــــــــــــــــــــــــــــغ جلونیــــــــا
گربهه وایستادو با خشونت تمام میگف:پَخـــــــــوپَخـــــــــوپَخـــــــــو(یه همچین چیزی)
ساغر پشت گربه هه بود من جلوش
ساغر:ساکت شو الان میپره به جونت
من جوگیر بلند شدم از ترس تا برم عقب تر
گربه هه همچنان بین منو ساغر میدویید و پَخـــــــــوپَخـــــــــو میکرد ووی پاشم میخورد به پام
من با جیغ:ساغر بیرونش کن
ساغر باترس :چجووووووری
رفتم پنجره رو باز کردم گربه هه ترسید رفت طرف در بلند بلند میو میو میکردو پَخـــــــــوپَخـــــــــو میکرد
در بسته شده بود ولی کیپ نشده بود میپرید رو در و سعی میکرد با پنجه هاش درو باز کنه
در بالکنم باز کردم ولی نمیرفت بیرون
ساغر رفت طرف گربه هه تا درو براش بازکنه
گربه هه پَخـــــــــوپَخـــــــــو کردو اماده حمله بود به طرف ساغر ساغرم جیغ کشید برگشت
من خطاب به گربه هه:گمشو بزار کمک کنه خب
ساغر به گربه هه:نمیتونی باز کنی کور جان بیا از بالکن یا پنجره برووو
حسابی ترسیده بودیم گربه هه همچنان تلاش میکرد منو ساغر کنار هم بودیم
یهو گربه هه بودو اومد عقب
منو ساغر:جیــــــــــــــــــــــــغ جیـــــــــــــــــــغ
باز بودو رف طرف در اینقد ور رفت بادر وپَخـــــــــوپَخـــــــــو کرد تا در باز شد و رفت
تا رفت نفس عمیقی کشیدیمو ولو شدیم زمینو روح گربه هه رو بافحشامون اباد کردیم
بیشور حقش بود بدجور ترسوندمون خدایی وحشتناک بود سر دختری نیاد صلوات

 
 
***************************** امام کاظم علیه‌ السلام : هرکس مؤمنی را شاد کند، ابتدا خدا را شاد کرده و دوم پیامبر صلی الله علیه و آله را و سوم ما را *****************************

طنز پرداز