عاغا یه روز یه دزد از خدا بی خبر اومده بود خونه ما دزدی..!!
ماهم متوجه شدیم یکی اومده تو حیاط گذاشتیم خوب برسه وسط حیاط تا بزنیم شلالش کنیم!!
یهو حمله کردیم بهش با چوب و چاقو و غمه!!بیچاره خراب کرد خودشو
بعد از کلی زد و خورد فهمیدیم که طرف آشناس!!
منو 5 تا داداشامم تا جا داشت زدیمش!!و بعدش بیخیالش شدیم
بیچاره هنگ کرده بود میگف تو شما داداشا فقط سیف الله تون خوبه!!
من که رامینم:|
عبدالله:|
لطف الله:|
یدالله:|
امین:|
بهرام:|