این خاطره ماله امروزه...(دوستم تعریف میکرد)
میگه:امروز که از مدرسه برمیگشتن..دوستش یه جایی کار داشت بخاطر همون جلوتر پیدا شدن...همینجوری که میرفتن..سه چهار تا پسر مزاحم دوتا دختر میشن...یکی از پسرا که همینجوری میاد کناره دخترا راه میرهههه....دختره یدفه برمیگرده به پسره یه پِخخخخخ میکنه...پسره عین هو گربه میترسه میره میخوره زمین خخخخ ....ناگفته نماند پسرها 15 یا 16 ساله بودن و دختر هااااااا 27 یا 26 ساااله....
تصور کنید دیگه....
میگفت در اون لحظه کل خیابون یهو ترکییییییید....