سال آخر دبیرستان بودیم یه مدیر داشتیم کلا ضد نظرات بچه ها بود مثلا ما هر روز دو سه تا امتحان داشتیم و به مدیر میگفتیم که لااقل دوتا شو لغو کنه اون اصلا توجه نمیکرد یه بار اومد سر کلاس ما گفت بچه ها با چنتا از معلما هماهنگ کردم اخر هفته ها کلاس کنکور براتون بذارم(مام حوصله نداشتیم بس که هر روز امتحان میدادیم) گفت هرکی موافقه دستشو بالا ببره
از اون 21 نفر کسی دستشو بالا نبرد و مدیرمون گفت ایشالا همتون صنعتی شریف قبولین دیگه؟ ماهم گفتیم آره خخخخ بالاخره طوری انتقاممون رو گرفتیم دیگه جرئت نکرد بیاد توی کلاس ما:)))))