دبیرستان ما یه چندتا در داره که شیشه ای هستند .خیلی هم زیاد تمیزش میکنند و همیشه ناظممون میگه بازشون بزارید ..یکی از اون در شیشه ای ها تو راهرو ماست .....یه روز بچه ها داشتن تو راهرو دعوا میکردند یه 7نفری داشتن میزدن تو سرو کله هم در شیشه ای رو هم بسته بودن که صدا نره بیرون ....همه مشغول بودن کتک کاری بودن که یکدفعه ناظممون از اون ور شیشه بچه هارو دید یه داد زد .همه بهش نگاه کردن .دوید سمت در یکدفعه (بوم) با کله رفت تو شیشه بخش شد زمین .همه یه نگاه به هم دیگه کردن و ترکیدن از خنده ..و از حرکت شیخ (ناظم) مریدان(بچه ها ) جامع از تن دریدن و راه بیابان را درپیش گرفتند...