یادمه چند وقتي ميشد دنبال يكي از دختراي دانشگاه بودم تا اينكه چند روز پيش فهميدم يكي از دوستام تو كلاسشه.
قضيه رو بهش گفتم اونم گفت بيا بهم نشونش بده من يه اشنا بين دخترا دارم امارشو بهت ميده.
منم شنگول باهاش رفتم دم كلاس يه نگاهي كردم گفتم:اوناهاش همون مانتو كرم پوشيده،چقدم نازه علي.
ديدم جا خورد يكم ، بعد اروم گفت اونكه نامزد خودمه.
يهو دنيا چرخيد دور سرم. خيلي خونسرد گفتم ديوونه اونو كه ميدونم ، پشت سريشو میگم ، گفت پشت سريش كه پسره کدوم و میگی پس؟ منم که دیدم دارم خعلی ضایع میشم گفتم کلاسم دیر شد من رفتم
شانس اوردم پیچوندم وگرنه .....