ما تو خوابگاهمون این ترم یه هم اتاقی داشتیم که بعد از حدود 25 سال اومده بود ارشد ادامه تحصیل بده. چون کارمند بود هفته ای یکی دو روز می اومد و می رفت (بهشون می گیم حاج آقا...بسیار مرد شریف و قابل احترامین). یه روز شکمم بدجوری قار و قور می کرد. حاج آقا که دست به خاطره ش قویه یه خاطره هم درباره قار و قور شکم تعریف کرد برامون. یه روز تو جلسه کنار رئیسشون نشسته بودن که یه هو چشمتون روز بد نبینه یه قار و قـــــــور (به همین طولانی) به سراغشون اومد. رئیسه فکر می کنه گوشی ش داره ویبره می کنه. فوری از جیبش در میاره و با تعجب می بینه خبری نیست!
این از خاطره ی حاج آقا! دیگه من هر موقع شکمم به قار و قور میفته بچه ها می گن گوشی کی بود؟!!! هفته ی بعدی که حاج آقا دوباره اومد خوابگاه من بازم شکمم به قار و قور افتاد. دیدم فایده نداره رفتم از اتاق بیرون تا بلکه صداش تموم بشه! بعد از چند دقیقه برگشتم و گفتم: خیالتون راحت بچه ها سیم کارتش رو درآوردم دیگه زنگ نمی خوره! اما بعد از یه ساعت دوباره دیدم شکمم داره ویبره می کنه. بچه ها گفتن مگه سیم کارتش رو درنیاوردی؟ گفتم چرا اما وایفای ش روشن بود الآن یه ایمیل اومد برام!
لایک رو نزنی امیدوارم همه اپراتورها به شکمت پیامک تبلیغاتی بفرستن!