يكي از همسايه هامون يه خانوم 80 ساله اي هستن خدا حفظشون كنه ^___^ تعريف ميكرد كه دخترم ميره سركار من بچه اش رو نگه ميدارم يه روز دخترم گفت مامان پسرم قيمه دوس داره امروز براش قيمه بپز ميگه منم زنگ زدم به شاگرد مغازمون گفتم يه 4 ليتري مايع ظرفشويي و يه روغن مايع از اين ليتريا بياره خونه...ميگه داشتم گوشت رو تفت ميدادم ديدم كف كرد گفتم دختراي مردم قابلمه ميخرن دختر منم قابلمه خريده اين چه قابلمه اي كه همش كف ميكنه(دقت كنين دخترش دكتره)... خلاصه هرجور بود گوشت رو تفت دادم بعدش اومدم سيب زميني سرخ كنم ديدم بجاي اينكه جيز جيز كنه فس فس ميكنه^__^ ميگه اعصابم خورد شد زنگ زدم به شاگرد مغازه مون گفتم اين چه روغنيه ورداشتي آوردي همش كف ميكنه بيا ببر عوضش كنه ميگه شاگرد مغازه كه اومد روغنو كه بهش دادم ديدم تركيد از خنده گفتم چته چرا ميخندي؟؟؟ گفت مادر من آخه با مايع ظرفشويي هم غذا ميپزن:-))))))))