خاطرات جالب نویسنده : طنز پرداز تاریخ : دوشنبه 21 دی 1394 نظرات 0 بابام اومده میگه چرا این سشواره باد نداره منم ی دفه جیگر درونم گل کرد گفتم:فک کنم پنچر شده هیچی دیگه الان اومدیم دکتر که سشوارو از تو حلقم بیاره بیرون لینک ثابت