سال 86 دانشگاه آزاد مشهد یک درس 3 واحدی داشتم که صبح کد 8 تا 11 برگذار می شد و بعدش کلاس نداشتم تا 2 چون راه خونه دور بود معمولا این 3 ساعت رو یک جوری تو دانشگاه سر می کردیم ، یک روز با دوستم شهرام کاظمی بعد از کلاس رفتیم نماز خونه دیدیم به جز کنار محراب جا برای خواب نیست ، ما هم با شهرام رفتیم کنار محراب کپه مرگمون رو گذاشتیم بند خدا امام جماعت اومده بود نماز رو برگذار کنه دیده بود ما خوابیم بیدارمون نکرده بود نماز رو شروع کرده بود (شهرام هم صدای مکبر رو حین نماز شنیده بود بیدار شده بود)که دیدم شهرام دستش رو گذاشته رو شانم داره تکونوم می ده با صدای بلند میگه احمد !! احمد !! بیدارشو !! بیدار شو !! ما مردیم اینا دارن برامون نماز میت می خونند
من بدبخت هم از خواب بیدار شدم ، شکه شدم ،رنگ مثل گچ سفیده شده بود یک نگاه کردم دیدم جدا دارن نماز می خونن ، یا خدا ، سری با دستام تمام بدنم رو لمس کردم که دیدم امام جماعت و نمازگذار ها رفتن به سجده و تا نماز مغرب بالا نیومدن