♫ شــایـستــه ♫
پسـر دختر خـاله م 1 سالــشه تــازه دسـت و پا شـکسته میتـونه بگه :
" أدبدپاجبفدنساجدبطفوا "
یعنی خودشم نمیفهمه چی میــگه ،
اونوقت هفته پیش مامانش کار داشت این گـودزیلا رو آورد گذاشت پیش من، عاقا منم دیدم اینکه بــلد نیست حرف بزنه و لــو بده شروع کردم با مــخاطب خــیلی خاصم ♥ حرف زدن ،
این بچه هم پرید بغــلم که گوشی رو ازم بگیره منم به مخاطبم گفتم بیا باهاش حرف بزن ،گوشــی رو هم گذاشتم رو إسپیکر ،
گفتم :امیــر طاها بگــو عــمــــو ،
ببین عــمــــو باهات حرف میزنه ،
عــمــــو جــــووون
عاقا هر کاری کردم بچه هیچی نگفت،
حالا پریشب دور همی گــذاشته بودیم این بچه رفت گوشــی نمیدونم کدوم از خدا بیخبری رو برداشت بــدوو بــدوو با خنده و ذوق(رسما قهقه بود، همین خنده ش باعث شد بقیه حواسشون بهش جلب شه)اومد پیــشم
گوشی رو گرفت ســمتم گفت
عمــــو ، ^__^
عمــــو جیی جیی ،
عمــــو ،
جاتون خالی
پسرای فامیلمون که هرکدوم از شدت خنده ترکیــدن و پاچــیدن رو دیــوار
خودمم که هر چی در افقو زدم باز نکردن گفتن کار تو از افق گذشته
چهره ی بقیه رو هم نکشم بهتره ! از ترس سکته میکنید :(