یه روز با یکی از دوسآم ک نیسان داره داشتیم می رفتیم بیرون واس گشتن..
رفتم به یکی از بهترین پارکای جهان که تو آبادانه(آبودانیا می دونن کجا رو میگم..)آقا بساطمونو پهن کردیمو نشستیم جاتون خالی کبابی و قلیونی و ..خلاصه همه چی جور بود..
خسته شده بودیم اومدیم که برگردیم..سوار نیسان شدیم آقا مات هرجا میرفتیم یه پژو405 دنبال ما بود هرتقاطع که میرفتیم اونم می اومد رفیقم اصابش خراب شد اومد پایین که ببیه این یارو چه مرگشه..دیدیم لامصب با سیم بوکسر خودشو وصل نیسان کرده که پول یدک کش نده..
من مُردم از خنده اون روز..