عاغا یه روز با مامانم اینا دعوام شد گفتم من سگم اگه یبار دیگه بیام تو این خونه...
هیچی دیگه رفتم بیرون مامانم زنگ زده میگه بیاخونهههههه گفتم نمیاممممممم گفت چخــــــــــــــــــه بهت میگم بیا من همچنان گفتم نمیام گفت ببین عزیزم یه هدیه خوب واست دارم بیا خونه منم چشام برق زد از خدا خواسته گفتم چشمممممممممم...
حالا هیچی رفتم خونه میگم مامان کادوی من کجاس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به بابام میگه پاشو اون استخوونی که از ابگوشت ظهر واسش نگه داشتم بیا به سگمون بده ذوق مرگ شـــــــــــــــــــه...
من :|
مامانم :))))))))
بابام:)))))))))
استخونه o_O
خب من برم با اینا مصاحبه کنم میگن یه دختر گمشده دارن...