بگم براتون پارسال که هوا خیلی سرد بود...یکی از روزا با مامانم رفته بودیم بیرون خودشم صبح...زمینم یخزده لیز بود...شانسن اونروز کفش منم صاف بوووود...همهی مغازه دارا هم پسر..وایستاده بودن دم مغازشون...خلاصه من اومدم مثلا افاده بگیرم با غرور از جلوشون رد شم....چشتون روز بد نبینه در عرض یک ثانیه مامانم یهو دید من نیستم ..اینور اونور دید نشستم رو زمین....مدیونی اگه فک کنی جلوی پسره با نشیمنگاهم خوردم زمین
از اون موقع عبرت گرفتم که افاده نگیرم.....
والللللا اخه نمیارزه خودتو زخموزیلی کنی والللللا