امروز تو نماىشگاه کتاب ىه پسره برگشته به ما مىگه ببىن اصغر اىنا از اون دختراىى هستن که سه تاشون هزار تومنه بعد منم خىلى شىک برگشتم بطرى آبى که دستم بود رو خالى کردم روش بعد اومد تلافى کنه منم خىلى زود رفتم پىش معلممون هىچى دىگه نتونست تلافى کنه !!!
من:(*^﹏^*)
پسره:O_o
معلممون:-_-!