(*_*)......(^_^).......سوتیهای نابود کننده من.......(>_<)......(#_@)...بهداد خان بزرگ.....(+_+)......($___$)آقا ما بچه که بودیم (منو پسرعمم که یکسال ازم کوچیکتره) تصمیم گرفتیم دزدکی از درخت همسایه توت بچینیم(چیه خو بچه بودیم) از درخت خونه خودمون رفتیم بالا منم یه ظرف پر توت چیدم گرفتم دستم هرچی پسر عمم میگفت اون ظرفو بده من از بس که خسیس بودم نمیدادم بش(دقت کنید من رو درخت بودموو کاسه رو بش نمیدادم)آقا از شانس کجو کوله من شاخه گیر کرد به شلوارم وگیر کردم اون بالا کاسه توتم ول شد رو سر پسرعمم(توت قرمزم بود) خودمم همینجور لنگ در هوا میترسیدمم داد بزنم یه دست کتک مهمونم کنن یه 3ساعتی اون بالا بودم(حالا همه هم دارن دنبالمون میگردن) تا گریه پسر عمم درومد آخه اونم رو دیوار بود خلاصه جلو همسایه ضایع شدیم هیچ پامون خورد شد هیچ اون کتک سیرو که خوردم کجای دلم بذارم؟بکوووب لایکوووو