دره حموم ما خراب بود بعد بابام نمیدونست یه بار صبح بابام رفته بود حموم ماهم خواب بودیم صداشو نمیشنیدیم بریم درو باز کنیم تا اینکه مامانم فهمیده بود بابامم فکر کرد داداشم درو از روش بسته خودشو زده به خواب رفت از تو خواب ایقد زدش ایقد زدش هرچی هم ما میگفتیم خودش اینجوری میشه باورش نمیشد بدبخت داداشم تا ۱هفته بخاطر شک نمیتونست حرف بزنه