دوره کارشناسی ترم آخر یه درسی داشتیم به نام آزمایشگاه مخابرات استاد این درس یه پسر جوان خیلی خوشگل و خوشتیپ بود(ها چیه خب باید حقیقت گفت)
این استاد ما خیلی خوب و مهربون بود فقط یهو قاطی می کرد پرتت می کرد از کلاس بیرون
از اونجا که کلاسش خیلی طول می کشید همیشه بساط خوراکی رو میزها پهن بود
یه روز سرکلاسش رفتم از تو کیفم آدامس بردارم دیدم نیست بار اولم نبود اینجوری میشد منم قاطی کردم خفن(من فقط اوربیت اوکالیپتوس می خورم اونم که روز به روز گرون تر میشد دوتا بسته هم صبح خریده بود نبود)
برگشتم گفتم :کدوم کره خر بیشعوری آدامس های من برداشته؟!!!!
استاد برگشت گفت:من!!!!!!!!!!!!!
نگو دوست بیشورم رفته سر کیفم برداشته گذاشته رو میز استاد هم امده دیده رو میزه برداشته
دیگه خودتون قیافه من تصور کنید دیگه با شکلک نمیشه توصیف کرد
تو افق راهم ندادن گفتن خیلی سوتیت نا جور بوده
هنوزم که هنوزه همکارم شدیم من می بینه نیشش باز میشه میگه:آدامس داری؟!
از این سوتی ها جلو استادت ندی صلواتتتتت