عاقا ما ی بابا بزرگ داریم ...خعلی رو مهمون جماعت حساسه جونش براشون میده.....جونم برات بگه ما بچه بودیم ...خودمو دختر عمویه محترمه شیطان اغفالمون اقفالمون کرد ک بریم و سر به سر بابا بزرگمون بزاریم...هیچ دیه من رفتم عینک ته کاسه ای بابا بزرگمو برداشتم خدا شاهده از صورتم بزرگ تر بود کوتشم پوشیدم استیناش تا زیر کفشام بود و مانتو ...کفشاشم پوشیدم ...عاقااااا دختر پرید تو اتاق بابا بزرگم ک ....باباییییییییی مهمون اومده
بابا بزرگ ماهم تو هوا پرید بهبه خوش اومدی شای اومدی چ عجب از ای طرفا بفرما ببرمایید تو دم در چرا ...
منم در همی موقع تق تق رفتم تو گفتم یالا یالا ...بابا بزرگم مارو دید ...دیگ کسی مارو ندید ....زدمون کم محو شدیم :( :(