اغا مارو از طرف مدرسه برده بودن مشهد ما هم همش تو خیابونا چرخ میزدیم.یهو دیدم یه زنی داره میاد دنبالم منم که ترسیده بودم نمیدونستم کجا برم..اغا این زنه رسید به ما دیدم تو دستش چنتا عطره.. گفت:خانوم جون ابروهای قشنگت اینارو بخر..هیچی دیگه منو به جرم جویدن اسفالت دستگیر کردن.. حالا این عطرا هم خوش بو ..نبودن .که بخرم
عطرای خوش بو:-))))
ابرو های من :-((((((
اخه حرف بود این زد ههههه