یه بار وقتی بچه بودم (گودزیلا) وقتی که مامانم خواب بود یواشکی چند تار از موهاشو به پایه میز گره زدم بهد رفتم چند متر اونطرفتر و با صدای بلند داد زدم آآآآآی سرم آآآآآی داره خون میاد اااخ! بعد یهو مامانم ترسید و از خواب پرید وقتی خواست بشینه ببینه چی شده یه جیییغ بنفش کشید و گفت :موهاااااام!! منم از ترس شلوارمو خیس کردم ! بعد از چند لحظه گفت برو قیچی بیار اونهایی که گره زدی ببر. منم میدونستم اگه اینکارو کنم یه کتک مفصل در انتظارمه واسه همین بهش گفتم اول قول بده منو نمیزنی تا آزادت کنم!! اونم بعد از چند لحظه مکث گفت باشه ! ولی نمیدونم چرا به قولش عمل نکرد نامرد. منم به خاطر این که تلافی کنم هر جا میرفتیم به همه میگفتم این منو زندانی میکنه و کتک میزنه و بهم غذا نمیده و میگه باید بمیری!! :))