دبیرستان که بودم بخاری نفتی کلاسمون نشتی پیدا کرده بود اون روزام یه نفر از کلاس مسولیت بخاری رو داشت اقا مدیرمون خیلی عصبی بود و تند حرف میزد اومد تو کلاس گفت مسول بخاری طرف بلند شد همین که بلند شد همچنان گرفتش زیر لگد و مشت که بیچاره دیگه نفسش بند اومده بود هر چی میگفت چرا میزنی میگفت بی شعور تو مگه مسول بخاری نیستی داد میزد میگفت ن بخدا من مسعود مختاریم تو تند گفتی من نفهمیدم.
مسعود مختاری=مسول بخاری
فکر کنم طرف رفت اسمشو عوض کرد بعد اون جریان :))))