چند روز پیش مادر شوهرم اومده بود خونه ما خداحافظی کنه و حلالیت بطلبه چون می خواد بره مکه(همه خواهر شوهر و برادر شوهرها هم بودن).وقتی همه حرفاش رو زد من اومدم خودشیرینی کنم جواب بدم مونده بودم بگه ما از شما جز خوبی ندیدیم یا بگم ما که از شما بدی ندیدیم یهو دوتا جمله رو قاطی کردم گفتم ما که جز بدی از شما چیزی ندیدیم.
.
.
.
.
خلاصه دیگه همه مشغول گاز زدن در و دیوار و مبل و فرشها شدن و منم از خجالت آب شدم ودیگه خفه خون گرفتم و یاد گرفتم خودشیرینی نکنم.