يه بار بيرون كار داشتم، به داداشم گفتم منو باموتور برسونه،كارم كه تموم شد برگشتم پيش موتور ديدم نيستش،صبر كردم بياد، حوصله ام هم سر رفته بود هى باموتور ور مى رفتم، يه پسره هم زل زده بود به من،تو دلم مى گفتم ايش پسره چش چرون...
نيم ساعت بعد يگه خسته شدم زنگ زدم بهش، گفت:اون موتوره كه هى بهش لگد مى زنى رو ول كن، پنجاه متر بياي جلوتر پيش موتور ايستادم!!!
قطع نكرده همون پسره اومد جلو گفت ببخشين بیزحمت به لاستيكاش لگد نزنىن، تازه باد زدم!!!