عاقا منو 5 تا از دوستام دوران دبیرستان یه گروه داشتیم معرکه
یه روز داشتیم جرات یا حقیقت ؟بازی می کردیم .شرط گذاشتیم یکی ازبچه ها(دختریم)بره داخل کلاس سوم تجربی به هر دبیری که سر کلا سشون بود یه دسته گل(از باغچه مدرسه چیده بودیم)بده و بگه دوست ش داره وبعدم بغلش کنه(ناگفته نماند که ما فقط یه دبیر مرد تو مدرسه داشتیم که مجردم بودوبه چشم برادری خوشتیپ).اقا این دوست ماهم عین بزسرشو انداخت پایین ورفت داخل کلاس(اخه لامصب اون کله ی واموندتو می گرفتی بالا)خلاصه همچین عاشقانه گلو داده به معلمه ومیگه دوستت دارم(در این لحظه همه کلاس هوووووووومی کشیدن)دستاشم باز کرده که حرکت نهایی رو انجام بده که یهو مدیر از راه رسید
مدیر:اقای امیری این جا چه خبره
دراون لحظه دوستم سرشو گرفت بالا بد بخت انقد حول کرده بودبه جای این که صحنه رو ترک کنه چش تو چش معلم دستاشو گر فت روسرشو گفت :بابام پودرم می کنه