گفتوگوی من ومربی مهد کودکم(بچه بودم دیگه)درحظور مادرم
مربی یه چاقو گرفته تو دستش: masiاین چیه؟
-خانوم جاغو
مربی:میدونم چاقویه دست تو چیکار می کرد؟
-دیل مونا دد میتلد
-میدونم دل مونا درد میکرد این دست تو چیکار میکرد؟
من :میخاشم عملیش تونم...خانوم خوبیش تونم ولی فلال تلد
مربی:میبینید خانوم (مادرم)من از دست این اعجوبتون چی میکشم امروز یه لحظه ازش غافل شدم مونای بدبختو انقد دورحیاط دونده الان بهش نزدیک میشی جیغ میزنه فرارمیکنه دفعه اولش که نیست سرنصف بچه هاو شکونده همین دیروز داشت مو های مهدی رو می کشید که گرفتمش...
صدای مونا ازحیاط:نتشیدم ...نتشیدم(نکشیدم)
من:خانوم جاغومو بدید دیل مونا هنوز دد میتنه ..عملیش تونم
مربی:خانوم خواهش میکنم اینو دیگه این جا نیارید :|