عاقا دیشب ساعت دوازده من دوستم با موتور میرفتم اونم با سرعت بالای صدتااااااااااااا یه ی هوووووووووووووو ی ماشین پیچید جلمون
ذارتتتتتتتتتتتتت رفتیم تو ماشین
سر صورتمون خونی جنازه موتور افتاده وسط خیابون
تو اون حال وحشت ناک دوستم برگشته میگه جلال ینی الان ما واقعا تصادف کردیم....!!!!
اااااااااااااای خدا من ب این دیوانه چی بگم ها کم موند بود سرمون بخوره ب جدول بمیریم اون وقت تو میگی الان ما واقعا تصادف کردیم...!!!!