عاغا یه روزی رفتم خونه ی عموم اینا داشتن نهار میخوردن عموم بهم تعارف کردمنم یه آدم خجالتی
گفتم:ممنون همین الان خوردم اومدم
چند دقیقه بعد...
عموم:پسر باباش لااقل بیا چای بخور
من:مرسی عمو جان قبل از اینکه به اینجا بیام خوردم
چون کنار در زمین نشسته بودم عموم یه بالش برداشت پیشم آورد بهم گفت:لاقل بیا به این تکیه کن نکنه قبل از این که به اینجا بیای به بالنج خونتون تکیه کردی اومدی!!!!