تو یکی از امتحانات صندلی یکی از آقایون کنار صندلی من بود. سوالا سخت بود مراقب هم حواسش نبود.همه با هم صحبت می کردن. من هر چی بلد بودم نوشتم بلند شدم ورقمو بدم. آقایی که کنار من بود گفت : بشین . منم گفتم: بلد نیستم. گفت : باشه بشین . گفتم: بلد نیستم. گفت : میدونم بشین . منم با لحن تند گفتم : بلد نیستم دیگه. ورقمو تحویل دادم و منتظر شدم ماشین بیاد برم.
.
.
.
بعد پسره از جلسه اومد بیرون و منو دید و گفت: میخواستم جواب سوالایی رو که ننوشته بودین بهتون بدم که تشریف بردین.
اگه موافقین که ادم تو افتابه شیر موز بخوره ولی اینجوری ضایع نشه بلایک عزیز.