من یه خاله دارم خیلی باحاله...یه بار رفتیم خونشون...داشتیم از راه پله میرفتیم بالا دیدم اومد با یه لحن خاصی گفت:سلام حسام جان...بعد دستشو آورد بالا گفت:بیا بزن تو رگش خاله جان(منظورش همون بزن قدش بود)
من که چیزی یادم نمیاد ولی شاهدان صحنه میگن ما از نرده ها شروع کردیم خوردن تا رسیدیم به سرامیک ها...