خواهرم یه مدته میره کلاس خیاطی اونروز داشت الگو میکشید برادر زاده گودزیلام سه سالشه داشت با نخ ها بازی میکرد ازش پرسیدم داری چی کار میکنی میگه دارم نخشه میکشم
من:نخشه ی چی؟
ایناز گودزیلا:مامانمو بکشم
من: چه جوری؟
ایناز گودزیلا:با این نخ اول خودمو خفه میکنم بعدش مامانمو
من:چرا؟
ایناز گودزیلا :اخه پول نمیده برم بستنی بخرم
خدا این بار هم به مامنش هم به ما و هم به شوهر ایندش رحم کنه