عاقا من یه روز تو خونه تنها بودم گفتم یه فیلم ببینم خلاصه تصمیم گرفتم که موش سرآشپز رو ببینم. بعد از فیلم هم گشنم شده بود خفن هیچی دیگه جوگیر شدم رفتم تو آشپزخونه هرچی اومد دم دستم رو برداشتم ریختم تو یه قابلمه بعد گذاشتمش رو گاز که بپزه حالا مگه این می پخت هیچی دیگه همونجوری نیمه مایع برداشتم یه قاشق خوردم چشمتون روز بد نبینه یه سره میرفتم گلاب به روتون ولی خدارو شکر رنگش سفید بود منم بجای ماست ریختم تو کاسه بقیه که اومدن موقع شام من اونارو بجای ماست آوردم بقیه هم یکم خوردن و تا صبح دم گلاب به روتون صف کشیدن منم تا صبح از خنده خوابم نمی برد!