در بچگی یه روز داشتم مشخ مینوشتم که خطی افتاد تو دفترم و اومدم پاکش کنم دیدم پاککن نیست حالا دو ساعت خونرو بالا پایین کردم باز هم نبود آخرش نا امیدوارانه تکیه زدم بر دیــــــوار کف دستمو نگاه کردم دیدم پاککنه توشه.
.
.
.
.
.
.
از اون موقه بود که فهمیدم خیلی اوسکولم.