اول دبستان بودم با دوستم رفتیم مدرسه.. نزدیکای مدرسه بودیم.. یکی داشت صدام میکرد ..نگاه پشت سرم کردم.. مامانم بود..داشت نفس نفس میزد..گفتم مامان چی شده.. گفت کوله ت..گفتم کوله م چی.. گقت کوله تو جاگذاشتی..
من:|
دوستم:-o
بله یه همچنین شوق به مدرسه داشتیم ما