به جون خودم این حقیقته
بامادر آبجیم رفتم بیرون خرید (واسه اونا خریده واسه من حمالیه)
وسط خیابون یه دفعه آبجیم پرتم کرد جلو ماشین مردم
حالامن تیزوبزم زود در رفتم لهم نکنه
(خداخیرش بده اون راننده رو بهمون فحش نداد)
وقتی رسیدم بهش ظل زدم تو چشاش میگم مگه مرض داری بچه؟
میگه نه
میگم چرا این کارو کردی ؟
میگه میخواستم بمیری دیه اتو بگیرم خرج کنم
منم کم نیاوردم
گفتم بچه جون من اگه بخوام بمیرم تورم با خودم میکشم
برگشته میگه بهتر پولا میرسه به مامان بابا اونا جای ما حال می کنن
دیگه تو این مرحله کم آوردم جوابشو ندادم
بابایکی منو توجیع کنه ایناکین؟چین؟ازکجااومدن؟