ฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟ ♥ нάмεd = нάnįε ♡ ฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟฟ
دیشب تو اتاقم نشسته بودم,بعد طبق معمول سارا (دختر همسایمون) خونه ما بود
یهو اول مامانم بعدش سارا با یه سینی غذای مورد علاقم(کوبیده) و نوشابه و سبزی خوردن و .... کلی تشکیلات اومدن تو اتاق من
من:0_o , مادرم اینا چیه ؟؟
مامانم: اورانیوم غنی شدست ^_^ , سارا و مامانم: ^_^ ^_^
من:دست شما بی بلا ولی من اشتها ندارم
سارا: پاشو بینم لوس شده , خجالتم نمیکشه با یه مَن ریش نازم میکنه
من: 0_o , ممنون از ابراز لدفتون ولی ناز نمیکنم کلا گشنم نیس
مامانم: قربان بره مادرش , قشنگ الان اینو میخوری بعد میری ریشتو میزنی
من: اصلا حرفشم نزن مادرم
مامانم:مثل اینکه حرف حساب حالیت نمیشه ها گمشو بیا بخور
بعد من دارم شام میخورم اونم بزور , 2تا نگاه سنگین اینطوری0_0 o_o رو منه
من: 0_o, میخاید شما هم نفری یه قاشق وردارید بیاید با من همکاری کنید؟؟
سارا: نه داداشی بخور نوش جونت ما خوردیم
من: آخه نگاهاتون خیلی سنگینه , دیسک کمر گرفتم ^_^
مامانم: قشنگ برو ریشتو بزن , اصلا هم سر قضیه اون ناراحت نباش, بهت قول میدم اگه من مامانتم حانیه عروس اول و آخر این خونست
سارا: ختم جلسه , لی لی لی لی لی لی لی , داماد به این اخمویی ندیده بودما
من: 0_o, حالا کی گفته من ناراحتم ؟؟ من خیلی هم حالم خوبه ^_^
سارا: از یه مَن ریشی که گذاشتی کاملا معلومه , سارا و مامانم:^_^ ^_^
مامانم: پاشو بسه چقد میخوری ترکیدیا , پاشو برو یه دستی به صورتت بکش
من: 0_o , خب مامان بزار بخورم میرم حالا , دیر نمیشه که
سارا: اگه تا 3 ثانیه دیگه نری کیلیپسمو عمودی میکنم تو حلقت حامد
من: خب دارم شام میخورم خیر سرم اصلا من ریشمو نمیزنم
مامانم و سارا: پس گمشوووووو بیرون نبینمت ت ت ت ^_^ ^_^
خلاصه نه گذاشتن شام بخوریم, الکی الکی از خونه ما رو بیرون کردن
کامران داداش یه جا واسه یه شب واسه یه پسر تنها تو اتاقت داری ؟؟؟