یادش بخیر من در کل فامیل به این که کسی تا به حال گریه منو ندیده بود (در کل گریه نمیکردم)معروف بودم بهم میگفتن مهدی سنگ دل ....یه روز رفته بودیم پیش فامیل ها همه هم بودن .گفتم عمرا کسی بتونه اشک منو در بیاره یکدفعه پسرخالم لپ تاپو گذاشت رو پام گفت این داستانو بخون .::حالا ما نشستیم داستان عاشقانه امیرونرگس (بهتون پیشنهاد می کنم بخونید تو نت هست)رو خوندن .یه 3ساعتی گذشت دیگه آخرایه داستان بود خیلی ناراحت بودم قلبم درد گرفته بود وقتی داستان تموم شد یکدفعه زدم زیر گریه (اونم زیر چه گریه ای )انگارنه انگار که 16 سالمه ..آبروم رفت .اینجوری بود که تو فامیل از مهدی سنگ دل به مهدی زرزرو یا مهدی عاشق تبدیل شدم .ای دل غافل .