دیروز بابام تو پذیرایی خوابیده بود.منم گفتم تا خوابیدس اون کولر را روشن بنمایم [ یه همچین آدم خبیثی هستم من ]
خیلی شیک همه در و پنجره هارو بستم،داشتم دنبال کنترلش میگشتم (دکمه ی کولرمون خرابه) که بابام چشمشو باز کرد و گفت: کور خوندی.کنترل تو جیب منه.
یهو پاشد وایساد میگه: نه! من نمیتونم یه آم مفت خور و با کولر نازنینم تنها بذارم :/
رفت فیوز و زد برق کل خونه رو قطع کرد اومد خوابید :(
همون پنکه روهم از دست دادم :(
ینی بابای من ب روباه مکار گفته زرشک !
سلام...
اینحا خونه ی ما شبیه کوره داغه
ما داریم آتیش میگیریم
آی لاو یو پی ام سی *_*