رفته بودیم تئاتر با دوستام ی دختره بود گفتیم سرکارش بذاریم وقتی برنامه تموم شد دوستام اومدن دورمو گرفتنو امضا خواستن دختره هم اومد پرسید چه خبره یکی از دوستام ی نگاهی بهش انداخت گفت ینی ایشونو نمیشناسی دختره ی نگاه به من کردو گفت خیر ایشون کین دوستمم گفت مگه فیلم جدایی نادر از سیمینو ندیدین دختره هم گفت وای ندیدم ولی تعریفشو زیاد شنیدم نقشتون چی بود منم گفتم نادر میره در ی خونه رو میزنه ی زن میاد بیرون نادر میپرسه اسماعیل اقا هست زنه هم میگه نه
اون اسماعیل اقایی که خونه نبوده من بودم دیگه خودتون فکرکنین دیگه ملتم دورمون جمع شده بودن
دختر عجب دونده ای بودا