عید بود تازه از انزلی اوومده بودیم خسته و کوفته فرداشم سیزده بدر بود
مامانم ی سوتی تپل داد
به بابام گفت سبزی پوشه پرته هم داره
بابام : O.o ها ؟
مامانم اومد مثلا سوتیشو درست کنه گفت : پوچه پارچه
من با کلی خنده گفتم : منظورش اینه سبزی فروشی پشت پارکم داره
اصن مامانمو فاز انگلیسی گرفته بود ول نمیکرد خخخخخخخخ