امروز رسماباعث شدم از ارث محروم بشم
سرسفره ناهاربودیم بابام ناهارشو خورد رفت کنار گف یکی پاشه بره دوتا متکا واسه من بیاره منم که پترس فداکار,رفتم براش اوردم بعد بابام گف من دیگه کاری باکسی ندارم میخوابم یهو از دهنم در رفت گفتم مثلا کار داشته باشی میخوای چه غلطـــــــــــــــــی بکنی؟
دیده گانِ حُضارِ محترم:0_0
من:-_-
هيچی دیگه الان دارم زیر افتاب درخشان برنزه میشم