مامان دارم خدای سوتی!
داریم ناهار میخوریم مامانم از تنبلیش ماست رو با سطل گذاشته وسط سفره داخلشم یه ملاقه کوچیکٰ.ناهار تموم شده میگه حمید ملاقه رو بردار از تو سطل منم که عاشق لیسیدن ملاقه ماستی!میگه: "زبونتو نکن تو گلوت!"منظورش این بود زبونتو نزن به ملاقه!
خستگی کار یهویی از تنم در رفت!