نامردید اگه فکر کنید خنگ بودم
چند سال پیش یه روز یکی از اقوام که از خارج اومده بود به بابام سوغاتی داد بابام سوغاتیها رو توی اتاقش گذاشت بعدش تنهایی رفتم سراغشون. توی سوغاتیها یه شیشه جلب توجه کرد خیلی بوی خوبی هم داشت فکر کردم(شاید هم فکر نکردم) ادکلنه به لباسم زدم و کلی کیف کردم چند روز بعد اون شیشه رو دست بابام دیدم پرسیدم این چیه? گفت برا اصلاح صورته برام سواله چرا اون لحظه فکری رو کردم که الآن شما درمورد من فکر میکنید?