خواهر کوچیکم یه سالش بود. یه بار بابام سر سفره برای اولین بار به دختر کوچیکش یه نگاه محبت آمیز و پدرانه انداخت .خواهرم یه نگاهی به بابام کرد و گفت: بابا چرا مثل بزغاله به من نگاه می کنی؟
الان سی و شش ساله که خلال می کنم از لای دندونم تیکه های سفره میاد بیرون.