دیشب خونه ی خالم اینا مهمون بودیم بچه ها خیلی شیطونی میکردن این شوهر خاله ما هم پاشد ی خودی نشون بده اخم کرده به بچه ها گفت بشینین دیگه شلوغ نکنین #_#
مامان بزرگم برگشته میگه این احمد اقا هم ماشالله چقد حبوبات داره ها @_@
قربونشن برم منظورش اوبوهت بوده ^_^دیگه سقف خونه اومده پایین انقد ک خندیده بودیم .