امام علی علیه‌السلام: بعد از سلامتی خنده بزرگترین نعمت خداست
   
 
نویسنده : طنز پرداز
تاریخ : دوشنبه 12 بهمن 1394 
نظرات 0

•••°•••°•••°حـــــامـــــد 72 یا (| Ԑ |/|/ @ # •••°•••°•••°
عاقا دیشب ماها اومده بود پیشم و شب رو خونه ما خابید؛حالا ساعت چنده؟؟2:30دیقه شب
ماها:حــامـددددددی ؟؟؟
من: zZzZzZ (ترجمه فارسی: خخخخخخخخخار پپپپپپپوفففففففففف)
ماها:حـامـد ؟؟؟ کصافط من بیدارم بعد تو شاد و خجسته گرفتی خابیدی ؟؟
من: ساعت گوشیتو نگا کن, ساعت 2:30 شبه ؛ الان کامرانو و امیرو هم خابن
ماها:ولی شاید الهام خواب نباشه :دی ^_^
من:تو رو خدا منو بیدار کردی که اینو بگی ؟؟ :(((
ماها:اصن من میخام بیام رو تختت بخابم؛توامشب برو پایین رو زمین بخاب:)))
من: چـَـش چـَـش .... بفرما.... ولی تو رو به همین پایه میز عسلی بگیر بخاب
ماها:باشه :دی ^_^
15 دقیقه بعد
ماها: حــامــدددددددددی ؟؟؟؟
من: اوهوم اوهوم اهوم (تیریپ گریه) :((( جوووووووونم ؟؟
ماها:تختت یه جوریه من روش خابم نمیبره...بیا سر جات بخاب.من میرم رو زمین میخابم
من:بااااااااااوشه ....
5 دیقه بعد
ماها: پسر عموی خوبم !! حــامــدددددددم ؟؟؟؟؟ :دی ^_^
من: ماها یا بگیر بخاب یا میزنم به سیم آخر اونوخت ....
ماها: مثلا بزنی به سیم آخر چیکار میخای بکنی ؟؟؟ هان هان هان ؟؟؟
من: هیس الان همه بیدار میشن .... کیلیپس سارا تو حلقم اگه بخام کاری کنم...هیچی فقط وختی بزنی ب سیم اول میگه دِنگ بزنی به سیم آخر میگه دییییینگگگ(منظورم گیتار بود)
ماها: حوبه حالا نمیخاد مزه بریزی ؛ واسم قصه بگو خابم ببره ....زود تند سریع
من: 0_o
هیچی دیگه الان تقریبا به وسطای بُـز زنـگـولـه پـا رسیدم

 
 
***************************** امام کاظم علیه‌ السلام : هرکس مؤمنی را شاد کند، ابتدا خدا را شاد کرده و دوم پیامبر صلی الله علیه و آله را و سوم ما را *****************************

طنز پرداز