دیروز رفتم خونه مادر شوهرم داشتم قربون صدقه بچم میرفتم و می گفتم ماشاالله دخترم خیلی خوشکله
مادر شوهرمم داشت بادمجان پوست میکند در همین حین اومد بگه هیچ بقالی نمیگه ماست من ترشه گفت هیچ بقالی نمی گه بادمجان من ترشه
دیگه قیافه من و پدر شوهرم تو اون لحظه دیدنی بود
خدا خیرشون بده موجبات خنده ادمو فراهم میکنن