چند سال پیش شوهر عمه م فوت کرد
واسه همینم ما هر هفته 5شنبه ها می رفتیم قبرستون
هر بار یه چند سلعت اونجا بودیم
در جهت تفریحات سالم کرمان های درونم اغتشاش کردن و افکار خبیثی به سراغم اومدن
می رفتم یه قبری که یه نفر بالا سرش نشسته رو پیدا می کردم با یه قیافه ی اندوه ناک و چشمان ترجیحا خیس می رفتم بالا سر قبره یه دستی روش می کشیدم و لحطاتی چند خلوت می کردم و می رفتم
دیگه قیافه اون افراد رو خودتون تصور کنین !